گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

گروه انسانهای سبز: غیر سیاسی، دولتی، مذهبی و قومی " غرامت جنگ حق ماست "

هدف: اعتراض به فقر، بی عدالتی، تبعیض انسانی، جنگ، کشتار انسانهای بیگناه و گسترش فعالیتهای انساندوستانه، تاریخی و زیست محیطی

متن آهنگ ایران جاودانم

من یک گذشته از جان

بی نام و بی نشانم

یک بی قرار عاشق

گم کرده آشیانم،فریاد عاشقانه

خاموش و بی زبانم

چیزی نمانده باقی

جز مشت خاکی از من

جز یک شهید گمنام

در پاره پاره جانم

این هدیه های خاکی

سوغات شهر عشق است

سرشار از آرزوهاست

هر تکه استخوانم

ای سرزمین خوبان

از جان گذشته آسان

اما گذشتن از تو

هرگز نمیتوانم

از جانمان گذشتیم

ای خاک پاک میهن

ای مانده جاودان از

خون برادرانم

این پاره پاره جانم

هر تکه استخوانم

جانم فدای نامت

ایران جاودانم

آرامگاه سعدی، یک قرن پیش

شیخ مصلح‌ الدین مشرف‌ بن عبد‌الله، معروف به سعدی شیرازی شاعر و نویسنده پارسی گوی ایرانی در سال ۶۰۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. دو اثر ارزشمند وی غزلیات و دیوان اشعار به نام گلستان و بوستان می باشد. عکسی نادر از "آرامگاه سعدی" در قرن گذشته-ایرناک سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست، زندگی می کرد و در همان جا نیز درگذشت. در این باغ انواع درختان نخل، کاج و گل های زینتی در بر گرفته که فضای زیبایی به آرامگاه سعدی بخشیده است. سقف آرامگاه گنبدی شکل و فیروزه ای رنگ است و در جلوی آن ایوان بلندی با هشت ستون ساخته شده است. سنگ قبر سعدی در روزگار کریم خان زند بر مزار او نهاده شد و در اتاق دیواره مقبره، گزیده هایی از گلستان و بوستان به خط نستعلیق بر کاشی آبی رنگ نوشته شده است. عکسی نادر از "آرامگاه سعدی" در قرن گذشته-ایرناک در ادامه تصویری زیر خاکی از آرامگاه سعدی در سال 1394 را در معرض دید شما قرار داده ایم که می توانید مشاهده کنید. عکسی نادر از "آرامگاه سعدی" در قرن گذشته-ایرناک نکته جالب در این تصویر استفاده مردم از آب جوی مقابل مقبره است.

ژنرال روس ستاره‌اش را به احترام سرباز ایرانی کند

نوویکف وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند. تدفین این ۳ سرباز به‌ خاطر وطن‌پرستی‌شان با تشریفات نظامی از سوی لشگر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت. «قربان تا به حال دو هواپیما را در آسمان تبریز منهدم کرده‌ایم. آمار تلفات بمباران‌ها زیاد است. پادگان ارتش سه بار مورد حمله قرار گرفته. پادگان مراغه را هم زده‌اند. هنوز از پیاده‌نظام‌شان خبری نیست. در اردبیل عشایر مقابل لشکر هشتم روس‌ها مقاومت کرده‌اند. در سرحد جلفا هم از روستاها خبر می‌رسد درگیری سختی روی پل سرحد میان مرزبانان و مهاجمین درگرفته است.» مهدی شیرزادی در کتاب «تا آخرین فشنگ» این‌گونه از دلاوری و شجاعت و کشوردوستی شهیدان، سرجوخه مصیب ملک‌محمدی، سرباز وظیفه عبدالله شهریاری و کشوردوستیسیدمحمد رایی هاشمی که در کنار پل مرزی جلفا ۴۸ ساعت در مقابل لشکر ۴۷ شوروی مقاومت کردند، نقل می‌کند. ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ به سرجوخه ملک‌محمدی در پاسگاه مرزبانی جلفا در آذربایجان‌ شرقی خبر می‌دهند لشکری عظیم از ارتش سرخ شوروی به سوی مرز می‌آید و قصد دارد از «پل آهنی» گذشته و وارد کشور شود. سرجوخه خبر را به تبریز مخابره می‌کند و از آنجا هم به تهران. از پایتخت دستور می‌آید که پادگان را تخلیه کنید و بدون هیچ مقاومتی اجازه ورود ارتش شوروی را بدهید. سرجوخه جسور خطاب به سربازانش می‌گوید: «هر کسی می‌خواهد، برگردد. من اینجا می‌مانم. می‌خواهم از کشور مقابل اجنبی‌ها دفاع کنم.» ملک‌محمدی همراه با سرباز عبدالله شهریاری، سیدمحمد رایی هاشمی و سرباز دیگری هم قسم می‌شوند و می‌مانند. هنگامی که نخستین نفربر شوروی قصد عبور از پل آهنی را دارد سرباز شهریاری بسوی راننده آن شلیک می‌کند و سرباز روس را از پای درمی‌آورد. درگیری سنگینی بین نیروهای کاملاً مسلح ارتش شوروی و سرجوخه و ۳ سربازش درمی‌گیرد. این درگیری به گفته شاهدان ماجرا که مشروح آن در اسناد آکادمی نظامی روسیه هم موجود است، ۴۸ ساعت به طول می‌انجامد و در نهایت سرجوخه محمدی همراه با دو سرباز دیگرش عبدالله شهریاری و سیدمحمد رایی هاشمی زیر آتش شدید توپخانه لشکر ۴۷ شوروی به شهادت می‌رسند. نفر چهارم برای رساندن خبر ورود لشکر ۴۷ به دستور سرجوخه ملک‌محمدی ساعتی پیش از شهادت همرزمانش بسوی تبریز رفته بود. سرلشکر نوویکف، فرمانده لشکر ۴۷ شوروی وقتی متوجه می‌شود که سربازان ایرانی کشته شده‌اند از پل آهنی عبور می‌کند و وارد خاک کشور می‌شود. او وقتی فهمید ۴۸ ساعت است که تنها با ۳ سرباز جنگیده، به نشانه احترام یکی از درجه‌هایش را از روی دوشش باز کرد و روی سینه سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی خواست ۳ سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند. تدفین این ۳ سرباز به‌ خاطر وطن‌پرستی‌شان با تشریفات نظامی از سوی لشکر ۴۷ ارتش دشمن صورت گرفت. ۶۰ سال بی‌خبری آن سوی ماجرا این که خانواده‌‌های ۳ ژاندارم ایرانی نزدیک به ۶۰ سال از آنها بی‌خبر ماندند. آنها تصور می‌کردند پدرشان از سوی روس‌ها اسیر شده‌ و در اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری زیر فشار کار طاقت‌فرسا از دنیا رفته‌اند؛ غافل از این که مزار ۳ سربازی که در کنار پل آهنی جلفا یعنی درست روی خط مرزی ایران و نخجوان است، مزار آنهاست. بالاخره پس از چند ماه تلاش و پیگیری موفق شدم فرزند سرباز شهریاری را در شهر کوچک «باسمنج» در نزدیکی تبریز پیدا کنم. پسری بسیار پیرتر از پدر. چند ساعتی طول کشید تا پرسان پرسان خانه حاج محمدعلی شهریاری را در مرکز شهر پیدا کنم. به اتفاق یکی از اقوام او به مقابل خانه قدیمی‌اش می‌روم. پیرمردی کوتاه قامت و لاغراندام که عرق‌گیر سرمه‌ای رنگی روی سرش دارد در را باز می‌کند. تعارف‌ می‌کند به خانه‌اش. می‌گویم خبرنگارم و از تهران آمده‌ام. با خنده می‌‌پرسد: «خیر باشد، خبری شده؟» حاج محمدعلی ۸۵ ساله فارسی بلد نیست و باید با زبان آذری با او صحبت کنم. دو صندلی چوبی را زیر درخت گیلاس وسط حیاط می‌گذارم و عصر بیست و سومین روز ماه رمضان شروع می‌کنم به مصاحبه‌ای که بی‌صبرانه ماه‌ها انتظارش را کشیده‌ام. از او می‌خواهم درباره پدرش برایم بگوید و این که وقتی برای خدمت سربازی به هنگ مرزی جلفا رفته چند ساله بوده و تا جایی که ذهنش یاری می‌کند از آن زمان بگوید. می گوید: «پدرم وقتی به خدمت رفت ۸ ساله بودم، برادر بزرگترم ۱۰ ساله و خواهر کوچکترم ۴ ساله و مادرم هم پا به ماه بود. آن زمان یعنی زمان رضاشاه که بتازگی ارتش راه انداخته بودند، می‌آمدند روستا و هر کسی را پیدا می‌کردند، می‌بردند برای سربازی. برایشان اهمیتی نداشت چه کسی را می‌برند؛ مجرد است یا مثل پدر من ۳۶ ساله با ۳ بچه. اگر کسی پول درست و حسابی می‌داد او را از اجباری معاف می‌کردند. به هر حال پدرم و چند نفر دیگر را بردند پادگان تبریز. ۶ ماه تبریز بود و از آنجا به هنگ مرزی جلفا منتقل شد. پیش از مرگش ۲ بار خانه آمد و قبل از این که از او بی‌خبر بمانیم، نامه‌ای برایمان فرستاد که چند ماهی است حقوق نداده‌اند و چند تا از گوسفندها را بفروشیم و برایش پول بفرستیم. مادرم وصیت کرده بود وقتی مرد، توی قبر نامه پدرم را هم روی پیشانی‌اش بگذارند ولی متأسفانه یکی دو سال قبل از فوتش نامه گم شد. چند روز بعد از نامه پدرم هواپیماهای شوروی را توی آسمان روستا می‌دیدیم. وقتی هواپیماها از آسمان می‌گذشتند زن و بچه‌ها از ترس جیغ می‌زدند و فرار می‌کردند. می‌گفتند روس‌ها پادگان تبریز و مراغه را بمباران کرده‌اند و می‌‌خواهند به ایران حمله کنند. در آن بلبشو نتوانستیم برای پدرمان پول بفرستیم. چند هفته بعد ارتش شوروی وارد باسمنج هم شد. آن زمان باسمنج روستا بود. وقتی وارد روستا شدند به زبان آذری می‌گفتند: «یولداش، یولداش» یعنی ما با شما دوستیم. تعدادی از سربازان شوروی ترک زبان و مسلمان بودند، کاری به‌ کار مردم نداشتند و از ما یونجه و سیب‌زمینی می‌گرفتند.» بر اساس مستندات تاریخی وقتی ارتش شوروی در جریان جنگ ‌جهانی دوم وارد ایران شد ۶ هزار و ۵۰۰ تن از کسانی که در جریان مقاومت در برابر اشغال کشور مقابل آنها ایستادگی کرده ‌بودند پس از بازداشت به اردوگاه‌های کار اجباری در سیبری و قزاقستان فرستاده‌ شدند. برخی از این اسرا در اردوگاه‌‌های کار اجباری از دنیا رفتند و برخی دیگر اگر چه زنده ماندند اما هرگز نتوانستند به کشور بازگردند. حاج محمدعلی ادامه حرف‌هایش را می‌گیرد و می‌گوید: «زمانی که ارتش شوروی وارد کشور شد وضعیت درست و حسابی نداشتیم. آن موقع مثل الان جاده‌ها آسفالت نبود و کسی ماشینی نداشت که ما را ببرد جلفا. برای رفتن به مرز باید با قاطر یا اسب می‌رفتیم؛ گذشته از این که یکی دو روز زمان می‌برد، ورود مردم هم به منطقه مرزی ممنوع بود. از طرفی هم جز یک عموی بیمار کسی را نداشتیم که برود و از پدرمان خبری بیاورد. بعدها شایعه کردند که خیلی از سربازان را برای کار به اردوگاه‌‌های کار اجباری برده‌اند شوروی. ما هم پیش خودمان گفتیم حتماً پدر را هم برده‌اند آنجا. یکی دو ماه بعد از اشغال ایران وضع‌مان خیلی خراب شد. هیچ نان و غذایی برای خوردن نبود. قحطی آمده‌ بود. پدرم ۴ تکه زمین داشت با گله‌ای گوسفند و گاو. یادم نمی‌رود مادرم برای تهیه یک کیسه سیب‌زمینی مجبور شد یکی از زمین‌ها را بفروشد. در طول ۳ - ۲ سالی که نظامیان روس اینجا بودند نیمی از دارایی‌هایمان را برای زنده ماندن از دست دادیم. همه گندم و لبنیات و گوشتی که تولید می‌شد از مردم می‌گرفتند و به نظامی‌های اجنبی می‌دادند که داخل کشور بودند یا در شوروی مقابل آلمانی‌ها می‌جنگیدند. دوره بسیار سخت و تلخی بود، خبری از پدرمان نداشتیم و قحطی، زندگی‌مان را هر روز سخت‌تر از روز گذشته می‌کرد.» به‌ گفته تنها فرزند به‌جا مانده ژاندارم شهریاری، آنها تا پیش از سال ۸۰ که به‌طور اتفاقی موفق به شناسایی مزار پدرشان شدند، سال‌ها منتظر بازگشت او بوده‌اند یا لااقل خبری از مرگ وی. مادرشان دو سال پیش از انقلاب نتوانست تاب بیاورد و در سن ۵۵ سالگی و برادر و خواهر کوچکترش هم قبل از شناسایی مزار شهید شهریاری از دنیا رفتند. - فکر می‌کردید که مزار پدرتان در نوار مرزی جلفا باشد؟ - نه، از چند نفری شنیدیم که او در اردوگاه کار اجباری سیبری است و همانجا هم از دنیا رفته. - مادرتان چطور؟ - هیچوقت نمی‌خواست این حرف‌ها را باور کند. وقتی در خانه‌ را می‌زدند چارقد سرش می‌کرد و می‌دوید جلوی در. تا زمانی که از دنیا رفت چشمش به در بود. هر روز دور از چشم ما گریه می‌کرد. آن قدر گریه کرد که اواخر عمرش چشمانش جایی را نمی‌دید. بنده خدا دق کرد. مادرم برای ما، هم مادر بود هم پدر. با بدبختی بزرگ‌مان کرد. - مزار پدرتان را چطور پیدا کردید؟ - سال ۸۰ شبکه تبریز برنامه‌ای نشان می‌داد از ۳ ژاندارم که سال ۱۳۲۰ و هنگام ورود ارتش شوروی به شهادت رسیده‌اند. دوربین روی سنگ‌ قبرها رفت و با تعجب دیدیم روی یکی از سنگ قبرها نوشته شهید ژاندارم عبدالله شهریاری. آن قدر شوکه شده بودیم که همگی گریه ‌کردیم. روز بعد رفتیم جلفا و از نزدیک قبرها را دیدیم و بعد از ۶۰ سال پدرمان را پیدا کردیم. وقتی مرزبانی متوجه شد که ما جزو خانواده یکی از ژاندارم‌ها هستیم دو خانواده دیگر را هم پیدا کردند. - چه زمانی متوجه شدید پدرتان و همرزمانش دست به چه کار بزرگی زده‌اند. - دقیقاً نمی‌دانستیم پدرمان چگونه شهید شده تا این که در مرزبانی گفتند پدرم و ۳ ژاندارم دیگر هم‌قسم می‌شوند که بمانند و جلوی ارتش شوروی را بگیرند. وقتی چیزی نمی‌ماند که فشنگ‌هایشان تمام شود، سرجوخه ملک محمدی به پدرم می‌گوید که تو ۴ تا بچه‌داری و برگرد عقب و خبر را به پادگان تبریز بده ولی او قبول نمی‌کند و می‌گوید مگر خون من رنگین‌تر از شماست که برگردم عقب؟ بالاخره قرعه به اسم نفر چهارم می‌افتد. او همه ماجرا را برای‌مان تعریف کرد و گفت که پدرم با برنو راننده نفربر را از پای درآورده. با شنیدن حرف‌هایش احساس غرور ‌کردم. پدرم را شهید نمی‌دانند حاج محمدعلی از روزهای تلخ آن سال‌ها می‌گوید و این که چرا هنوز پدرش و همرزمانش را جزو شهدا نمی‌دانند: «خبری از پدرمان نداشتیم. کشورمان به اشغال دشمن درآمده بود و همه محصولات‌مان را اجنبی‌ها می‌بردند. همه زندگی‌مان خرج این شد که از گرسنگی نمیریم. وقتی کمی بزرگتر شدیم در قالی‌بافی کار کردیم برای روزی یک قران. بعدها من سراغ بنایی رفتم و تا همین چند سال پیش کار می‌کردم و از دار دنیا هم همین خانه را دارم. من از نامردی روزگار شکایتی ندارم ولی از این ناراحتم که چرا بعد از این که مزار پدرمان را پیدا کردیم و چند سالی است آنها را به‌ عنوان سربازان شجاع وطن می‌شناسند چرا هیچ مراسمی برای آنها نمی‌گیرند؟ من وضعیت مالی‌ام طوری نیست بتوانم در شهر خودمان برایش مراسم و ختمی بگیرم و ناهار یا شامی بدهم و کسی در این سال‌ها یکبار زنگ‌مان را نزده که فلانی می‌خواهیم برای پدرت بزرگداشت بگیریم. حتی او را جزو شهدا به حساب نیاورده‌اند. اگر سری به بنیاد شهید بزنید می‌بینید که اسم او جزو شهدا نیست.» دیگر صدای تیراندازی از سوی خاک ایران نمی‌آید. سربازان ارتش سرخ شوروی که تا چند دقیقه قبل پاسگاه و سنگرهای سربازان ایرانی را زیر آتش شدید توپخانه گرفته بودند، دیگر شلیکی نمی‌کنند. چند سرباز برای بررسی این که آیا همه سربازان ایرانی کشته شده‌اند یا نه، با احتیاط از پل آهنی عبور می‌کند. دقایقی بعد یکی از آنها سکوت را می‌شکند و می‌گوید همگی‌شان کشته شده‌اند. سرلشکر نوویکف به این سوی مرز می‌آید و با تعجب می‌بیند در طول ۲ روز تبادل آتش تنها با ۳ ژاندارم جنگیده است. سال‌‌ها بعد مردی سنگتراش روی مزار این ۳ سرباز وطن سنگ قبری گذاشت و به پاس احترام و وطن‌پرستی‌شان نوشت:

 هر چند آغشته شد به خون پیرهن ما شد 

جامه سربازی ما هم کفن ما

شادیم ز جانبازی خود در دل خاک

 پاینده و جاوید بماند وطن ما»

ایرانی‌ها از کی صاحب "فامیلی" شدند؟

کتاب‌های قدیمی را که باز می‌کنی به جای اسامی پر از القاب خان، میرزا، سلطنه، دوله، گرفته تا ملا و سید و ... هزار و یک عنوان دیگر و حتی گاهی چند تا از این القاب در کنار هم بود نام‌هایی که مشخص نبود بخش اصلی این نام چیست.، تکبر، تملق و تحقیر مایه اصلی بسیاری از این القاب در گذشته بوده است. اوضاع به این شکل ادامه داشت تا اینکه در دهه‌های نخست قرن 14 شمسی نسخه اجباری شدن نام خانوادگی برای ایرانیان پیچیده شد، اما با گذشت زمان کم کم احساس شد که اجبار برای انتخاب نام خانوادگی چندان اثربخش نبوده چرا که نوادگان ناراضی از حسن سلیقه اجداد به دنبال تغییر نام خانوادگی خود می‌رفتند. نام خانوادگی یا نام فامیل یا فامیلی بخشی از نام یک شخص است که تعلق فرد را به یک فامیل یا خانواده بیان می‌کند و یکی از موضوعاتی است که با مقوله هویت، ارتباط ناگسستنی دارد. همچنین در اغلب جوامع نام‌خانوادگی یکی از اقلام اصلی تعیین‌کننده هویت و رابطه نسبی افراد است.

شناسنامه قدیمی  در سال ۱۳۰۴ لوایحی به تصویب مجلس شورای ملی رسید که بر اساس آن القابی که تا پیش از آن برای ایرانیان انتخاب می‌شد منسوخ و انتخاب نام خانوادگی برای کلیه اتباع ایران اجباری شد. براساس این قانون تازه تصویب شده پس از ابلاغ این قانون به کار بردن القاب و عناوین بجز«آقا» و «بانو» برای خطاب کردن افراد ممنوع و بنا شد تا آنان اسم و شهرت خانوادگی نیکو برای خود انتخاب کنند. البته تا پیش از این لایحه نیز، نام فامیل در ایران به اهل علم و هنر، روشنفکران و صاحب منصبان دولتی اختصاص داشت و مردم عادی با نام پدر و جد، شغل یا حرفه یا القاب شناخته می‌شدند. در واقع قبل از آن نیز اختصاص نام‌خانوادگی به اشخاص در ایران، برمی‌گردد به سال 1297 شمسی یعنی زمان تاسیس سجل احوال ممکلتی و ماده سوم قانون مصوب آن، که مقرر شد هر رئیس خانواده برای خانواده خود نام مخصوص اختیار کند و اینکه نام خانوادگی تخصیص یافته به نام او ثبت و از آن طریق به هر یک از افراد خانواده او تعلق می‌گرفت و همگی به همان نام منصوب می‌شدند. در نهایت با تصویب قانون مدنی کشور در سال 1313 ثبت‌ نام‌خانوادگی نیز، اجباری شد و بر اساس این قانون، سرپرست خانواده باید برای خانواده خود نام‌خانوادگی انتخاب می‌کرد و نام خانوادگی تخصیص یافته از سوی وی به سایر افراد خانواده‌اش هم اطلاق می‌شد؛ از آن زمان تاکنون بیش از چهار نسل از ایرانیان به این نام‌های خانوادگی خوانده می‌شوند. نام‌خانوادگی بر اساس محل اسکان قوم و نام یا شهرت بزرگ خاندان، پدر، پدربزرگ و جد، گاهی هم شغل یا حرفه یا یک ویژگی بدنی یا انتخاب می‌شد. امروزه در بین اتباع ایرانی بیش از 10 هزار واژه نام‌خانوادگی وجود دارد که از این میان محمدی بیشترین فراوانی و پس از آن حسینی، احمدی، رضائی، مرادی، حیدری، کریمی، موسوی، جعفری، قاسمی، عباسی، رحیمی، ابراهیمی، زارعی، محمودی، محمودی، غلامی، اکبری، میرزائی و قربانی به ترتیب بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده‌اند. اسامی ناخواسته نوادگانی که القاب‌ تحمیلی دارند .

پس از چندی که نام‌های خانوادگی به مرور زمان در زندگی افراد نفوذ کرد و اهمیت آن روشن شد بسیاری از افراد دیدند که اسامی خانوادگی که به هر دلیلی انتخاب کردند چندان برای مناسبات اداری مقبول نیست و ممکن است بار معنایی ناخوشایندی برای آین افراد به دنبال اشته باشد. در گذر زمان این اهمیت کم‌کم بیشتر خودنمایی کرد ، هرچند که از ابتدا نیز به ایرانیان شرایط کاملا تشریح شده بود. حدود یک سال پس از اجباری شدن نام خانوادگی ابلاغیه‌ای از طرف اداره سجل احوال و احصائیه کشوری به کلیه ادارات سجل احوال و احصائیه ابلاغ شده که در روزنامه اطلاعات در تاریخ 30 مرداد ماه 1314 نیز منتشر شده است. متن این ابلاغیه به شرح زیر است: " از نقطه نظر دستور قانون که انتخاب نام خانوادگی را برای افراد ضرور دانسته، معلوم است که قانون از نقطه نظر اصول اجتماعی، تعیین خانواده‌های اتباع دولت شاهنشاهی را در اولین درجه اهمیت تلقی کرده است. بدیهی است اسم‌های عادی باعث تعیین می‌گردد و در جامعه متمایل و متشابه است. ای بسا افراد که نام او احمد و یا محمود است پس تعیین نام خانوادگی است که بتواند موقعیت یک فرد را در هر جهت خاطرنشان جامعه نماید. قانون تشریفات مخصوص برای این اسم در نظر گرفته و در ردیف اسم اصلی آنرا از هر گونه تعرض مصون قرار داده است. متاسفانه تاکنون افراد جامعه متوجه این خصوصیات نگردیده و غالبا مشاهده می‌شود اسامی خانوادگی منتخب مناسب شئون و حیثیات افراد نبوده بلکه موهن این نژاد تاریخی به شمار رفته و با قیدهای مخصوصی مقید گردیده که نه تنها قابل استفاده و استعمال نبوده (مثل خضرائی پدرام تهرانی، حاجی ابراهیمی قزوینی فرد و امثال آن) بلکه اسباب مسخره به شمار می‌رود. اداره سجل احوال وظیفه دار است که علاوه از تثبیت شخصیت و احراز هویت اشخاص حییات و شئون را نیز از هرجهت محفوظ و با اسلوب منظمی تثبیت نماید. تاکنون مامورین سجل احوال از این جهت با افراد جامعه مساعدتی نکرده و آنها را به منظور قانون راهنمایی نموده‌اند و هرگونه الفاظ غیرمتجانس و مرکب و اضافی و مخلوط و غلط را به نام خانوادگی تلقی و در اوراق هویت و مستندات قانونی آن وارد کرده‌اند. بنابراین با مطالعات لازمه نمونه نام خانوادگی را متناسب با شئون اجتماعی باشد و هر کس بتواند در خور زندگانی خود مناسب شغل و مقام و حرفه در آن استفاده نماید. به ضمیمه این متحدالمال به توسط نواحی و حوزه‌ها و دفاتر و شعب در دسترس عموم می‌گذارد و ضرورت دارد که افراد کشور را به حسن انتخاب این نام راهنمایی نموده و نمونه این نامهای خانوادگی که مرتبا تکمیل و ارسال می‌شود با مسند بیان تشریک مساعی نموده و حییات افراد کشور را محفوظ دارید و از طرف مامورین هیچگونه اقدامی راجع به نام خانوادگی اشخاص و احضار آنها نخواهند گردید که خود با طیب خاطر برای خود نام خانواده مناسب انتخاب نمایند. در اطراف نام خانوادگی خود امعان نظر کرده و نواقص آنرا رفع و در حسن انتخاب اسم ساعی باشند و بدانند اسم اعم از اسم شخص و خانوادگی تاثیر تامی در زندگانی داشته و قسمت اعظم تقدم و تاخر در شئون اجتماعی منوط به حسن یا سوء انتخاب اسماء است. ذیل هر یک از صفحات نام خانوادگی که ضمیمه است به امضای رئیس اداره سجل احوال ممضی است. رئیس اداره احصائیه و سجل احوال سرتیپ درکاهی" هرکس می‌تواند پس از رسیدن به سن قانونی (18 سال تمام) در صورتی که نام خانوادگی وی قابل تغییر باشد، با رعایت قانون و دستور العمل،‌ نام خانوادگی خود را از طریق انتخاب واژه بلامعارض یا با اخذ اجازه از دارنده حق تقدم برای یکبار تغییر دهد محسن اسماعیلی - مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور می‌گوید: 5 میلیون و پانصد و هجده هزار و 973 نفر از دهه هفتاد تاکنون برای تغییر نام خانوادگی اقدام کردند که این تعداد متناسب با افزایش جمعیت افزوده می شود. در حال حاضر سالیانه بیش از 90 هزار تقاضا برای تغییر نام وجود دارد. اسماعیلی علت‌های تغییر نام خانوادگی را در 4 بخش اصلی تقسیم کرد و افزود: مشکل ساختاری که شامل غلط املائی،طولانی بودن، ثقیل بودن یا پیچیدگی در لفظ در اولین گروه این علت است اما اشکال محتوایی نیز که یکی دیگر از دلایل تغییر نام است به طور مثال نامناسب بودن معنی و مفهوم نام خانوادگی مانند بی دین، شه پرست یا داشتن نام‌خانوادگی مغایر با ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی همچون بزدل، گدا، پالانی، چاپلوس، دوری از عناوین و القاب زشت و ناپسند و یا بیکانه بودن واژه های تشکیل دهنده نام خانوادگی همه از دلایلی است که به واسطه آن افراد می توانند برای تغییر تام خانوادکی درخواست بدهند. تغییر پایگاه اجتماعی و یا قرار گرفتن در موقعیت روانشناختی جدید همچون ارتکاب جرائم موثر کیفری یکی از اعضای خانواده ، اجرای احکام نسب و نفی ولد، تشرف به دین مبین اسلام و یا براساس بند شش ماده 976 قانون مدنی در صورت ازدواج زن خارجی با مرد ایرانی نیز به افراد اجازه تغییر نام خانوادگی می دهد. قانون همچنین به افرادی که کژتابی لفظی و معنایی باعث تداعی معانی نامناسب دیگر از نام خانوادگیشان می‌شود نیز اجازه تغییر نام خانوادگی را داده است. مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور با بیان این که اشخاص می‌توانند در مواردی درخواست تغییر نام خانوادگی کنند، افزود: اگر نام خانوادگی از واژه‌های نامناسبی مانند پالانی، بیچاره، گدا و غیره و یا بیش از دو کلمه مانند خنجری برار عزیزی، امیری آقبلاغ رستم خان، امیری پور مقدم و یا مرکب از واژه‌های خارجی همچون علی‌ اُف، چارلتون، جانسون باشد. علاوه بر آن هرگاه نام خانوادگی از کلمات مذموم یا مغایر با ارزش‌های فرهنگ اسلامی مانند بی دین، شیطان پرست، شاه پرست باشد و یا از واژه‌های منسوب به مناصب یا القاب و عناوین همچون سرهنگ، خان، مهندس در آن استفاده شده باشد دارنده آن نام خانوادگی می‌تواند به ثبت احوال مراجعه و نام خانوادگی خود را تغییر دهد. به گفته وی، اگر نام خانوادگی از اسامی محل یا منسوب به محل و نامناسب باشد و یا هر گاه محکومیت کیفری موثر برای یکی از افراد خانواده (پدر، جد پدری، فرزند، برادر، خواهر و عمو) بوده و داشتن آن موجب ننگ و سرافکندگی باشد با ارائه رونوشت مصدق دادنامه قطعی دادگاه میتوان اقدام به تغییر نام خانودگی کرد. اسماعیلی در این زمینه می‌گوید: هرگاه تغییر نام خانوادگی به منظور وحدت با نام خانوادگی پدر، جد پدری، فرزند، برادر، خواهر و عمو باشد. و تغییر نام خانوادگی به منظور حفظ وحدت با نام خانوادگی مردی که مادر پس از فوت پدر طفل با وی مزاوجت می‌نماید، با رعایت سایر مقررات مربوطه بلااشکال است. همچنین بر اساس ماده 42قانون ثبت احوال نیز تغییر نام خانوادگی زن به تبعیت از شوهر ممکن خواهد بود. مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور با اشاره به این که اشخاص می‌توانند در مواردی پیشوند یا پسوند نام خانوادگی خود را حذف کنند، افزود: اگر نام خانوادگی ترکیبی از یک واژه و نام محل یا منسوب به محل مانند: افتخاری علی آبادی، تبریزی راد منش ویا ترکیبی از یک واژه و نام یک ایل یا طایفه همچون زراسوند احمدی، محسنی قشقائی و ترکیبی از یک واژه و نام یکی از حرف و مشاغل مانند بنکدار قاسمی، احمدی نقاش باشد، می‌تواند برای حذف پیشوند یا پسوند نام خانوادگی خود اقدام کنند. همچنین هرگاه پیشوند یا پسوند نام خانوادگی فردی حرف، عدد یا کلمه زائد مانند م قاسمی، شکوهی صفت، مرحومه حسنی و یا ترکیبی از یک واژه و نام یکی از رنگ‌ها یا نام یک حیوان و یا شی باشد نیز می‌توان برای حذف این واژگان به ثبت احوال مراجعه کنند. اسماعیلی تعداد بالای واژه‌های نام خانوادگی را یکی دیگر از دلایل قابل قبول برای حذف عنوان کرده و می‌افزاید: برخی از این نام خانوادگی‌های طولانی عبارتند از علاف هوشیار علی گورکی، آقا میرزا محمدعلی شیرازی، امیری آقبلاغ رستم خان، حسین زاده روز گذران خوش قلب،عرب خابوری تلک آبادی، ترمه بافت ساکن شیراز از جمله نام خانوادگی های طولانی است. به گفته او، طولانی‌ترین نام خانوادگی که داشته‌ایم دارای 35 کاراکتر (حرف) بوده است. مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال تاکید می‌کند: برخی از واژه‌های غیرمتعارف، مستهجن و دارای معنای نامناسب که اقدام به تغییر نام خانوادگی کرده‌اند که عبارت از گرگی، گوش بر، دو کله، سوراخ، عملی، پیاده، سواره، تیغ زن، کچل وند، گاوی، پالان دوز، قوری، پیش دستی، بزهکار، دویستی، دل کبابی، شمری، حلقه به گوش، کلوچه، ببری، فلفلی، خوکچی، زیغ، هزار تومانی، چرت، چرمی، سبزی خشک، حقیر، مزدور اول است. استفاده از اسامی این چنینی به عنوان نام خانوادگی نشان دهنده این است که در آن دوران کسی لزوم حسن انتخاب نام خانوادگی را به عنوان نام خانوادگی در نیافته بود بنابراین اداره احصاییه با انتشار مطلبی در روزنامه اطلاعات در این زمینه اطلاع‌رسانی کرد. به گفته محسن اسماعیلی - مدیرکل اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور با بیش از 90 درصد تقاضاها برای تغییر نام خانوادگی موافقت می‌شود هر چه باشد کسی نمی‌تواند تاثیر آن را در روابط اجتماعی به راحتی نادیده بگیرد.